کد مطلب:313430 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:254

آب و سقایت
در باب آب و سقایت، گفتاری از مرحوم آیةالله العظمی حاج شیخ جعفر شوشتری را برگزیده ایم كه ذیلا می خوانید:

امروز، روز هشتم [محرم] است. امر محاصره امروز سخت شده. بسیار كار بر امام حسین علیه السلام تنگ شده. لشگر از روز دوم تا امروز، صبح و عصر آمدند. ابن زیاد نامه نوشت، مثل دیشب یا امروز، به عمر سعد كه:

«انی لم أجعل لك عذرا فی كثرة الخیل و الرجال» به درستی كه من برای تو عذری در بسیاری سواره و پیاده نگذاشتم. همه ی كار این لشگرها احاطه بود. اطراف آن مظلوم را گرفته بودند. به همان طریق كه حر گفت: این بنده ی خدا را آوردید، و او را محاصره كردید به قسمی كه راه نفس بر او بسته شده است! چقدر شدت داشته است كه به این كلام تعبیر كرده است: و أخذتم بنفسه. یعنی راه نفس نداشت!

همه ی احاطه برای این بود كه كسی نیاید به امداد آن حضرت از اطراف. عمده ی مطلب این بود، علاوه خود آن حضرت هم به جایی نرود.

مثل دیشبی، حضرت فرستاد حبیب بن مظاهر را میان طایفه ی خودش. حبیب رفت میان آنها كه نزدیكی «كربلا» بودند، و قدری ایشان را موعظه كرد. بزرگی از ایشان هدایت یافت. با او نود نفر عازم یاری آن حضرت شدند، و روانه گردیدند.

ابن سعد مطلع شد، و ازرق ملعون را با چند هزار فرستاد آنها را شكست دادند و برگشتند. آنها هم مراجعت كردند، و قبیله ی خود را كوچ دادند، و از «كربلا» دور شدند.



[ صفحه 176]



در این چند روز چهار نفر، یا پنج نفر، از كوفه به یاری امام حسین علیه السلام آمدند. جای دیگر كه آبادی نبود.

حالا كه امام در محاصره مانده است، در چنین وقتی كسی هم از كوفه نرفت. ببینم شما می توانید در عالم معنی بروید، یا آن كه كسی هم از شما نمی رود؟!

ان شاء الله تعالی، در عالم حقیقت ماها رفته ایم به یاری آن امام محاصره شده.

امروز كه به یاری امام رفته ایم و - ان شاء الله - در «كربلا» حاضر شده ایم، نگاه می كنیم به اطراف فرات، می بینیم: از دیشب یا دیروز، یا امروز، شریعه ی فرات را، به قدر نیم فرسخ طول شریعه را، همه را سواران نیزه دار احاطه كردند.

از چه بابت چنین شد؟! چون كه آن ملعون كه نامه نوشت به ابن سعد كه عذری برایت نگذاشتم در خصوص لشگر فرستادن، نوشت: حكمی كه بر تو دارم این است كه این قدر كار را بر حسین تنگ بگیر، وحل بین الماء و الحسین و أصحابه...: بین آن جناب و اصحابش و آب فرات حایل بشو. شنیده ام می خواهند چاه حفر كنند، فرصت به آنها نده!

حكم دیگر كرده بود...

سبحان الله! خدا حكم می كند، و مطیعهای از بندگانش مسامحه می كنند، ولی در حكم ابن زیاد - لعنه الله - آن اشقیا نهایت سعی می كردند كه عمل بیاید! نوشته بود: فلا یذوقوا منه قطرة.

پس از این حكم، ابن سعد ملعون لشگر را مأمور كرده به سركردگی عمرو بن حجاج، به قدر نیم فرسخ، همه ی مشرعها را گرفتند و ضبط كردند.

این است كه از روز ورود صدای «اضطراب» بود. امروز حكایت خیمه گاه، و فریادهای خیمه گاه، و جمیعا نقل «الماء! الماء!» بود.

پناه می برم به خدا - و نعوذ بك من عین لا تدمع - امروز، از چشمی كه در این چند روز اشكش جاری نشده است....

بعضی قساوت دارند. از این حرفها اشكشان نمی آید!

هر كس كه می بیند امروز هم گریه اش نمی آید، معلوم است و بداند كه: «ابن زیاد گناهانش» نوشته است به «ابن سعد شقاوتش» و او موكل كرده است «عمرو بن حجاج



[ صفحه 177]



قساوتش» را كه: مبادا یك قطره اشك چشم به نور چشم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بدهد!

این است كه چون مثل امروز در خیمه گاه غیر از آب حكایتی نبود، امروز هم مجلس «مجلس آب» است. جز این حكایتی نیست.

بدانید كه خداوند عالم آبی خلق كرده، كه نه آسمانی بود، نه زمینی. آب خلق كرده است. در فضایی كه...غیر از آب نبود، «و كان عرشه علی الماء». آن، آبی است كه مایه ی خلقت آسمانها و زمینهاست.

بدانید كه همان آب خلقتش هم از برای امام حسین علیه السلام بود، از بركت امام حسین علیه السلام بود، به واسطه ی امام حسین علیه السلام بود.

چون [خلق] همه ی موجودات به جهت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است، به حكم فقره ی «لولاك لما خلقت الأفلاك»، و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره ی امام حسین علیه السلام فرمود: «حسین منی و أنا من حسین»، گویا همه از جهت حسین خلق شده اند.

بعد از آنكه خلقت آسمانها و زمینها شد، آن آب كه قدرش محیط است بر زمین، كه آن نه این است برای خوردن ثمر داشته باشد، حكمت بالغه اش قرار گرفت آبی به آسمان برود، بعد بر زمین داخل شود: «فأسكناه فی الأرض» تا این آب برای غذای مخلوقات نافع باشد و به این تدبیری كه خدا قرار داده است كه باید یك ثلث زمین و دو ثلث آن آب باشد، نه این آب است، نه آن آب. این آب هم از بركت امام حسین علیه السلام است، این اصل تكوین آب.

اما [آب] پاره ای احكام شرعیه دارد كه شارع قرار داده است:

اولا، در قیامت،اول اجری كه در اعمال به شخص می دهند، اجر «آب دادن» است كه می دهند، و از این مطلب معلوم است كه [آب دادن] خصوصیتی دارد.

بعد از این، در «آب» حقی قرار داده است برای همه. در بعضی از آنها مثل نهرها كه در آنها - اگر چه مالك داشته باشد، صغیر هم داشته باشد، چه بدانی راضی هست مالك او یا نه، یا بدانی كه راضی نیست - مالك حقیقی قرار داده است كه، تشنگان از این آب بخورند.

و از احكام خاصه ی «آب دادن» این است كه جگر تشنه را سیراب كردن اجر دارد. این اجر، برای جگر تشنه را سیراب كردن هست، هر كس باشد، حتی كافر. اگر كسی



[ صفحه 178]



طعامی به كافر بدهد، ثواب ندارد؛ اما به كافر كسی آب بدهد، ثواب دارد.

راوی می گوید كه: من، هم محمل حضرت امام صادق علیه السلام بودم. در راه مكه دیدم شخصی افتاده در زیر سایه ی درخت مغیلان. حضرت فرمود: برو، مبادا از تشنگی افتاده باشد.

می گوید: پیاده شدم و رفتم. عرض كردم: یابن رسول الله، نصرانی است، تشنه شده است و افتاده است. فرمود: آبش بده! حضرت فرمود: لكل كبد حراء أجر. [1] اجر دارد این آب دادن به نصرانی. پس مسلمان به مسلمان آب بدهد، اجر دارد؛ مسلم به كافر، اجر دارد؛ كافر به مسلم، ولو تخفیف گناه و عذاب؛ كافر به كافر، و لو تخفیف عذاب باشد.

حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مشغول وضو بود. گربه ای از راه گذشت. نگاه به آب كرد. فرمود: معلوم است گربه تشنه است. وضو را گذاشت. آب را نزد گربه گذاشت. گربه آب خورد. از پس مانده ی [آب] گربه، وضو را تمام كرد.

از جمله مسائل متعلقه به «آب» [این است كه] اگر كسی در راه سفر باشد، و حیوانی همراه داشته باشد، و بترسد كه اگر وضو بگیرد یا غسل كند آن حیوان تشنه بماند، «آب» را باید به حیوان بدهد، و تیمم كند. بعضی می گویند كه حیوان كس دیگر، كه در قافله ی تو باشد، نیز همین حكم را دارد. بعضی دیگر می گویند كه اگر اهل قافله ذمی باشند چطور است؟ بعضی می گویند: بلی، چون اهل ذمه اند، باید آب داد به ایشان.

حالا كه معلوم شد فضیلت آب دادن [به] تشنگان، می گویم:

در این صحرایی كه رفته اید - ان شاء الله - الآن نگاه كنید. در این خیمه ها تشنگانی چند جمع شده اند، فریاد می كنند: الماء!

چه تشنه هایی كه «سه امام» [همراه خود] دارند: یكی حضرت امام حسین، دیگر امام سجاد، و یكی امام محمد باقر علیهم السلام، باقی دیگر امامزاده، اصحاب ایشان از علما و فضلا، اصحاب اسرار، زهاد و عباد، اطفال، زنها...

حالا بنای آب دادن تشنگان است. چه تشنگان، كه در اشعار محتشم است كه



[ صفحه 179]



می گوید هنوز فریادشان به عیوق می رسد.

خدا چهار «سقا» برای این تشنگان قرار داده:

سقای اول: حضرت خاتم الأنبیاء محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم كه جام در دست دارد، در میدان «كربلا» ایستاده، وقت مخصوصی دارد.

سقای دوم: خود حضرت امام حسین علیه السلام است كه خودش سقای این تشنگان است. حالا باید كیفیتش گفته شود.

سقای سوم این تشنگان: العظیم المراس، المكین الأساس، أبوالفضل العباس علیه السلام.

سقای چهارم این تشنگان: چشمهای دوستان است.

كیفیت سقایت: سقای اول بعد از واقعه ی میدان است، یعنی بعد از كشته شدن، مگر در علی اكبر علیه السلام احتمال این است كه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم در این عالم به او آب داده باشد.

و شاهد بر بودن «سقای اول»، قول علی اكبر علیه السلام است كه عرض كرد: یا أبتاه! این جدم پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است كه مرا سیراب كرده است.

اما «سقای دوم»، امروز مختصری از كیفیت سقایت آن حضرت می خواهم بگویم. ببینید چه كرد از بابت سقایت. ببینید چه بر او گذشت و چه بر او وارد آمد از چیزی كه مردم غافلند از آن. بعد [از آن]، از «سقای سوم» كه مجلس برای آن است بیان می شود.

باری، اول سقایت «مظلوم كربلا» را بگویم:

وقتی كه آب بسته شد در روز هفتم تا شب هشتم، حضرت آمد عقب خیمه، رو به قبله، نوزده گام برداشت. خاك از آن زمین برداشت. چشمه ی آبی نمودار شد. از آن چشمه آب خوردند، و بعد از آن ناپدید شد. این سقایی اول سیدالشهداء بود.

سقایت دیگر، مطلبی است كه به او ملتفت شده ام. اگر چه بعضی عبارات گفته می شود، هنوز مشخص نیست. حضرت همه ی همتش، در طلب آب برای تشنگان بود، هنوز دستگیرم نشده است كه حضرت برای خودش آب طلبیده باشد، و حال آنكه طبیعت سیدالشهدا علیه السلام این بود كه خواهش كردن این قدر بر او صعب بود.



[ صفحه 180]



نه همین خواهش كردن خودش بود، بلكه كسی هم از آن جناب خواهش می كرد، خیلی بر آن حضرت صعب بود. پیش از رقعه خواندن، می فرمود: حاجتك مقضیة. عرض كردند: رقعه ی او را نخوانده ای! می فرمود: اگر رقعه اش را بگشایم و بخوانم، به همین قدر آبرویش می ریزد، ذلیل می شود.

حالا ببین كسی كه این قدر بر او صعب باشد كه كسی از او سؤال كند،بر او چه می گذرد وقت سؤال خودش!

آن جناب بر سر بالین اسامه حاضر شد. او گفت: واغماه! فرمود: چرا اظهار غصه می كنی؟ گفت: شصت هزار درهم قرض دارم. فرمود: بیاورید بدهید. و حال آن كه خواهش هم نكرد از آن حضرت، مگر همین قدر كه عرض كرد: غصه دارم.

كسی كه این قدر بر او صعب است كه كسی از او خواهش بكند، چه بر او می گذرد كه خودش لاعلاج بشود كه خواهش بكند به جهت اتمام حجت خدایی كه بایست خواهش آب بكند؟!

خدا قرار داده كه سیدالشهدا علیه السلام سه مرتبه آب به اهل كوفه داد: یكی استسقا به جهت ایشان در كوفه؛ یكی هم در صفین كه معاویه آب را گرفته بود، یكی دیگر، وقتی كه در این صحرا لشگر حر آمدند و تشنه بودند. باید این سه حق آب دادن را بر ایشان ثابت كند كه حجت تمام باشد.

كسی كه این قدر خواهش بر او صعب است. اول آدم فرستاد: بریر رفت گفت، درست نشد؛ حر رفت گفت، درست نشد؛ حضرت عباس علیه السلام را فرستاد، نشد.

خودش برای خواهش آمد. اول فرمود: خواهش دارم آب بدهید به همه ی ماها. قبول نكردند. بعد فرمود: نمی دهید به خودم و اصحابم. اقلا به این زنها آب دهید. فرمود: این جماعت زنها اگر آب بخورند ضرری به حال شما ندارد. ما آب بخوریم قوت می گیریم، زنها كه قتال كن نیستند! قبول نكردند.

فرمود: خوب، نه به اصحاب می دهید، نه به زنها.... تنزل كرد، فرمود: اطفال كوچك را آب بدهید! قبول نكردند....

ازاین هم پایین[تر] آمد، خواهش دیگر كرد: اول فرمود: آب دست ما بدهید، قبول نكردند. دیگر تنزل كرد، رفت آن طفل شیرخواره را آورد. در آن حال نفرمود:



[ صفحه 181]



« آب بدهید به من تا به او بدهم »، بلكه او را آورد....

شماها خیال می كنید مصیبت، تیر به حلقوم علی اصغر علیه السلام خوردن است؟! اصل مصیبت، همین طفل را به میدان آوردن است. ظاهرا وقتی هم بوده است كه طفل محتضر هم بوده است. فرمود:

ای جماعت! ویلكم! اسقوا هذا الرضیع. یعنی خودتان آب بیاورید به این طفل بدهید. أما ترونه یتلظی عطشا: نمی بینید چه قسم به خود می پیچد...؟!

دو چیز از بابت این طفل، دل را می سوزاند: یكی آن كه فرمود خودتان آبش بدهید؛ یكی دیگر آن كه او را بلند كرد و فرمود: ببینید چطور رنگش زرد شده، و دست و پا می زند از بی آبی...؟!

مجلس برای « سقای سوم » بود، یعنی ابوالفضل العباس علیه السلام روحی له الفداء. صفاتش را بگویم؟! مرتبه اش را بگویم؟! جلالت قدش را بگویم...؟!

سه لقب برای حضرت عباس است: یكی « قمر بنی هاشم علیه السلام » از بس كه مقبول بود؛ یكی « عباس طیار ». حضرت فرمود: مثل جعفر طیار، خداوند دو بال به او عطا فرموده كه با ملائكه پرواز می كند، به هر جای بهشت كه بخواهد پرواز كند؛ لقب سوم « عباس سقا »....

باری، از جانفشانیش برای برادر بگویم؟! عمده ی حمایت در این روزها به حضرت عباس علیه السلام بود. در حدیث است وقتی كه حضرت عباس علیه السلام كشته شد، جرأت لشگر در به طرف خیمه رفتن زیاد شد، و یا اینكه: جری شدند.

جمالش را بگویم؟! بلندی قامتش را بگویم؟! كسی كه سوار شود بر اسبهای بسیار بلند، اگر ركاب مانع نشود، پاهایش بر زمین كشیده می شود!

این قدر حضرت امام حسین علیه السلام او را دوست می داشت كه می فرمود: « بنفسی أنت ».

برادرهای مادری را پیش انداخت در كشته شدن، بعد بنای خودش شد، و قرار شد به میدان برود.

وقتی كه دید اطفال افتاده اند، بعضی مرده اند، میدان رفتن را موقوف كرد، راه



[ صفحه 182]



مشرعه را در پیش گرفت. وقتی كه سوار شد، حضرت هم سوار شد، پشت سرش. چون این دو برادر سوار شدند، لشگر هم هجوم آوردند این دو را از هم جدا كردند. سیدالشهدا علیه السلام مراجعت فرمود. حضرت عباس علیه السلام اسب دوانید وارد شریعه شد.

دیگر، كیفیت مبارزات آن جناب كه هزار سوار را متفرق كردند، خود را به آب رسانیدند، آب نخوردند... ببینید چه هنگامه است! حضرت عباس علیه السلام آب برداشت و نخورد، چنانچه در اخبار رسیده است كه یاد تشنگی برادر كرد و اما معلومم نشده و نمی دانم در آن عالم وقتی كه از این عالم رفت، آب كه برایش آوردند، خورد یا نخورد.

دیگر بعد از این، حكایت مشك پر كردن و به دوش گرفتن، بالا آمدن... فریاد كرد عمر سعد كه: مگذارید! هجوم آوردن لشگر در طرف مشرعه و سایر كیفیاتش - مكرر می شنوید - از دست جدا شدن، تیر خوردن...

لكن یك خبر است كه هنوز معلومم نشده است كه دو دست كه جدا شد، آن وقت مشرعه دور بود از خیمه گاه، نهر حسینی هم كه نبوده است، و آن جناب به اسب دوانیدن خود را به آنجا رسانید، این است كه می گویند كه حضرت حسین علیه السلام وقت رفتن سر نعش عباس، دست بریده ی عباس علیه السلام را دید، نباید اصلی داشته باشد، چرا كه از محل قبر ابوالفضل علیه السلام راهی دارد به مشرعه غیر از خیمه گاه، به طرف مصرع عباس علیه السلام راه دیگر دارد، و دستها میان محل افتادنش بر زمین و مشرعه جدا شد. پس نباید حضرت وقت رفتنش بر سر نعش عباس علیه السلام دستها را دیده باشد.

پس نمی دانم سیدالشهدا دست های بریده را آورد و ملحق به بدن كرد، یا ملائكه آوردند نزد بدن گذاشتند؟

مصیبت این « سقای تشنه » را از وقتی بگویم كه مشك پاره شد. بعد از جنگها و سعیها، وقتی رسید اینجا كه قبر مطهر است، « فعند ذلك وقف العباس علیه السلام »؛ یعنی دیگر جای خود ایستاد و حركت نكرد...

البته باید بایستد، چه بكند و به كجا برود، و فرار هم نمی خواهد بكند، دست هم ندارد كه دعوی بكند... گمانم این است كه رو به خیمه گاه هم نیامد. در همان حال، صدای ناله و فریاد اهل حرم را می شنید... باری، در همان حالتی كه ایستاده بود، یك تیر بارانی هم شد. چنانچه در اخبار است: « فصار جلده كالقنفذ ».



[ صفحه 183]



این ظاهر پوست و زره، از وفور تیر، مثل خارپشت شده بود. اسب هم در این حالت از جولان نمی ایستاد. ناگاه تیری آمد، بر سینه ی مباركش نشست، و آن حضرت بر زمین افتاد.

می خواهم بگویم: مصیبت آن جناب اینها نبود كه شنیدی...، مصیبت آن جناب وقتی بود كه از اسب افتاد.

تصور كن... آن جناب، با آن بلندی قامت، و اسب در جولان، بر زمین بیفتد، چه خواهد شد... تمام این تیرها كأنه بر جگر و احشاء و بواطن آن حضرت نشست. (انا لله و انا الیه راجعون) [2] .

ضریح مطهر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام در نجف اشرف



[ صفحه 186]




[1] براي (سيراب كردن) هر جگر تفتيده و سوزاني پاداشي است.

[2] مجالس المواعظ و البكاء في أيام عاشوراء: آيةالله العظمي شيخ جعفر شوشتري « قده » متوفي 28 صفر سال 1303 هجري قمري، مجلس هشتم، چاپ سوم، زمستان 1371 ش.